اخبار هوش مصنوعی جهانیمقالات علمی-تحلیلی

۵۰ سالگی مایکروسافت: غول هوش مصنوعی که همچنان به دنبال سلطه است

وقتی ساتیا نادلا مدیرعامل مایکروسافت شد، این شرکت وضعیت بدی داشت و جذابیتش را از دست داده بود. او فرهنگ سازمانی مسموم را اصلاح کرد، معامله‌هایی بی‌نظیر انجام داد و مایکروسافت را دوباره به اوج بازگرداند. با این مقاله بلند از Wired همراه ما باشید.

جیمی تیون در زمانی به مایکروسافت پیوست که این شرکت هنوز دوباره محبوب نشده بود. در سال ۲۰۰۶، او در حال تکمیل دکترای خود در زمینه هوش مصنوعی در MIT بود. جیمی گزینه‌های زیادی داشت، اما بخش تحقیقاتی برجسته و علمی مایکروسافت او را جذب کرد. تیون حتی زمانی که این شرکت در دوره موبایل دچار اشتباهات بزرگی شده بود، در مایکروسافت باقی ماند.

با آغاز دهه ۲۰۱۰، یک پیشرفت شگفت‌انگیز در دنیای فناوری رخ داد. روش جدیدی در هوش مصنوعی به نام “یادگیری عمیق” به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای تقویت محصولات نرم‌افزاری شناخته شد. شرکت‌هایی مانند گوگل و فیسبوک به سرعت به استخدام محققان یادگیری ماشینی پرداختند، اما مایکروسافت چنین نکرد.

تیون می‌گوید: «من به یاد ندارم که این موضوع به یک جنجال تبدیل شده باشد یا هیجان‌برانگیز باشد.» و این خود یک مشکل بود. تمرکز مایکروسافت همچنان بر بهره‌برداری از محصولات پرسود خود، یعنی ویندوز و آفیس، باقی مانده بود.

در سال ۲۰۱۴، مایکروسافت با انتخاب ساتیا نادلا به‌عنوان مدیرعامل، همه را شگفت‌زده کرد. نادلا که ۲۲ سال با تلاش و هوش خود در مایکروسافت پیشرفت کرده بود، علاوه بر مهارت‌هایش، شخصیت دوست‌داشتنی‌اش نیز باعث برجسته‌شدن او شده بود؛ چیزی که در فرهنگ سازمانی مایکروسافت نادر بود. او فرهنگ شرکت را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست که باید آن را تغییر دهد.

سه سال بعد، تیون به‌عنوان سومین مشاور فنی نادلا انتخاب شد و اولین فردی بود که پیشینه‌ای در زمینه هوش مصنوعی داشت. او بعدها به عنوان دانشمند ارشد مایکروسافت منصوب شد و وظیفه داشت فناوری‌های هوش مصنوعی را در محصولات شرکت پیاده‌سازی کند.

در سال ۲۰۱۹، نادلا تصمیم جسورانه‌ای گرفت: او ۱ میلیارد دلار برای همکاری با OpenAI سرمایه‌گذاری کرد؛ شرکتی کوچک اما پیشگام در زمینه هوش مصنوعی. این همکاری دسترسی بی‌قید و شرط مایکروسافت به فناوری‌های OpenAI را ممکن کرد. این تصمیم ریسک بزرگی بود؛ حتی کارشناسانی مثل تیون که پیشرفت OpenAI را طی سال‌ها مشاهده کرده بودند، نسبت به تأثیر این فناوری بر مایکروسافت شک داشتند.

اواخر تابستان ۲۰۲۲، جیمی تیون برای حضور در یک ارائه از مدل زبانی بزرگ جدید OpenAI، یعنی GPT-4، به دفتر مرکزی مایکروسافت در ردموند دعوت شد. این جلسه در یک اتاق کنفرانس بدون پنجره با فرش خاکستری در ساختمان شماره ۳۴ برگزار شد؛ همان جایی که ساتیا نادلا کار می‌کند. دو تن از بنیان‌گذاران OpenAI، گرگ براکمن و سم آلتمن، با یک لپ‌تاپ آمدند. براکمن ارائه خود را با نمونه‌هایی از مدل قبلی، یعنی GPT-3.5، آغاز کرد. مدل جدید پاسخ‌هایی پیشرفته‌تر ارائه می‌داد، اما تیون تحت تأثیر خاصی قرار نگرفت. او می‌دانست چگونه با درخواست‌هایی خاص مدل‌های زبانی را دچار اشتباه کند و ضعف‌های آن‌ها را نمایان سازد.

در بخشی از جلسه، او از GPT-4 خواست جمله‌ای درباره مایکروسافت بنویسد که تمام کلمات آن با حرف G شروع شوند. نرم‌افزار پاسخی ارائه داد، اما از کلمه “مایکروسافت” در جمله استفاده کرد. تیون به پاسخ اعتراض کرد و GPT-4 پذیرفت که اشتباه کرده، اما در عین حال پرسید: «مگر نمی‌خواستید جمله درباره مایکروسافت باشد؟» سپس جمله‌ای جایگزین پیشنهاد داد که در آن نام شرکت به کار نرفته بود.

تیون شگفت‌زده شد—نه فقط به خاطر نحوه برخورد GPT-4 با مشکل، بلکه به خاطر آنچه به نظر می‌رسید نوعی خودآگاهی در مدل باشد. او انتظار چنین عملکردی را حداقل برای چند سال یا حتی دهه‌های آینده نداشت.

پس از پایان جلسه، او به سمت خانه که دو مایل فاصله داشت رانندگی کرد، اما نمی‌توانست تمرکز کند. او کنار جاده توقف کرد و به پارکینگ یک فروشگاه 7/11 رفت. تیون می‌گوید: «در ماشینم نشستم و یک فریاد بلند کشیدم. بعد به خانه رفتم و نوشیدنی خوردم.»

مدتی بعد، او با لباس شخصیت “سارا کانر”، قهرمان سرسخت این فیلم، به محل کار آمد. تیون می‌دانست که چه باید بکند. اگرچه OpenAI خالق GPT-4 بود، اما مایکروسافت حق انحصاری استفاده از این فناوری در محصولات خود را داشت—و می‌توانست در لحظه‌ای که به‌اندازه ظهور اینترنت سرنوشت‌ساز بود، از دیگر غول‌های فناوری پیشی بگیرد.

یک سال و نیم بعد، برای اولین بار در طول تقریباً ۵۰ سال تاریخ خود، ارزش مایکروسافت به ۳ تریلیون دلار رسید.

دو سال پس از ارائه‌ای که ذهن جیمی تیون را متحول کرد، در میان ۵۰۰۰ نفر از کارکنان تیم فروش مایکروسافت نشسته‌ام. این رویداد که در آغاز سال مالی جدید در ماه جولای برگزار شده، روزی پر از ارائه‌های محصول، صحبت‌های انگیزشی و سخنرانی‌هاست. نقطه اوج برنامه سخنرانی ساتیا نادلا خواهد بود. ده‌ها هزار کارمند مایکروسافت از پشت میزهای کاری، اتاق‌های کنفرانس، و حتی آشپزخانه‌ها و دفاتر خانگی خود در مناطق زمانی مختلف، این رویداد را به صورت آنلاین دنبال می‌کنند تا صحبت‌های مدیرعامل‌شان را بشنوند.

روی صحنه، یکی از مهندسان پشتیبانی مشتریان سرویس ابری Azure مایکروسافت ظاهر می‌شود—فردی که استایل و رفتارش شما را به یاد دیو گرول می‌اندازد. او توضیح می‌دهد که چگونه ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی OpenAI توانسته‌اند روش‌های کاری را به طور کامل متحول کنند. او از تجربه‌اش می‌گوید: یکی از توسعه‌دهندگان تیم هوش مصنوعی مدتی در کنار او کار کرده و سپس یک بات طراحی کرده که بسیاری از کارهای او را انجام می‌دهد—و به نظر می‌رسد این بات حتی بهتر از او عمل کرده است. این ابزار در اواخر سال ۲۰۲۳ عرضه شد. او به جمعیت می‌گوید: «این برنامه پشتیبانی مبتنی بر هوش مصنوعی ۱۰۰ میلیون دلار صرفه‌جویی کرده است! ۳۱ درصد افزایش در حل مشکلات در تماس اول! ۲۰ درصد کاهش در ارجاعات اشتباه! و سال آینده ۴۰۰ میلیون دلار دیگر صرفه‌جویی خواهیم داشت.»

پس از خروج این مهندس پرانرژی از صحنه، ساتیا نادلا از پشت صحنه ظاهر می‌شود. مدیرعامل بی‌مو و خوش‌اندام مایکروسافت، که یک تی‌شرت، شلوار خاکستری و کفش‌های کتانی به تن دارد، هنوز قدمی برنداشته که موجی از تشویق حضار بلند می‌شود—نوعی صدای همهمه که شبیه غرش یک موج عظیم در دریاست. همه ایستاده‌اند و با کف زدن‌های آهسته او را هنگام عبور از صحنه همراهی می‌کنند. مردی که نه تنها ثروت کارکنان را افزایش داده بلکه اعتبار و جایگاه شرکت را نیز به اوج رسانده است. یکی از کارکنان قدیمی می‌گوید: «مردم دوباره به مایکروسافت نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند این شرکت باحال شده است.»

زبان بدن نادلا نشان‌دهنده نوعی اعتمادبه‌نفس فروتنانه است. لبخند او نشان از قدردانی از تشویق حضار دارد، در حالی که دست‌هایش حرکاتی برای آرام‌کردن جمعیت انجام می‌دهند. پس از نشستن جمعیت، او مستقیماً به سراغ موضوعی می‌رود که دلیل حضور من در شمال غربی اقیانوس آرام در این روز از ماه جولای است. او می‌گوید: «ما وارد پنجاهمین سال فعالیت خود به‌عنوان یک شرکت می‌شویم. و یک سوال وجود دارد که من مدت‌هاست سعی در پاسخ دادن به آن دارم … چطور چنین چیزی ممکن شد؟ چطور ما به‌عنوان شرکتی تأثیرگذار و مرتبط در صنعتی که به سنت احترام نمی‌گذارد، به اینجا رسیدیم؟»

او داستانی تعریف می‌کند از چند سال پیش، وقتی گروهی از تحلیل‌گران فناوری از چین برای ارزیابی صنعت فناوری ایالات متحده به سیلیکون ولی آمدند. آن‌ها در تمامی کنفرانس‌های کلیدی توسعه‌دهندگان شرکت کردند: WWDC اپل، Google I/O، AWS Re:Invent و البته کنفرانس Build مایکروسافت. «آن‌ها گفتند: ‘می‌دانید چیست؟ هر چیزی که ایالات متحده دارد، ما هم معادلش را در چین داریم. ما تجارت الکترونیک داریم، موتورهای جست‌وجو، تولیدکنندگان سخت‌افزار و شبکه‌های اجتماعی خودمان را داریم. اما یک شرکت بود که بازدید از آن متفاوت بود: مایکروسافت.’»

نادلا توضیح می‌دهد که هیئت چینی از وسعت فعالیت‌های شرکت شگفت‌زده شده بودند، از سیستم‌عامل‌های کامپیوترهای شخصی تا ایکس‌باکس: «همه این‌ها به‌عنوان یک پلتفرم یکپارچه سیستم کنار هم قرار گرفته‌اند.»

او حالا نتیجه می‌گیرد که این وسعت فعالیت‌ها، مایکروسافت را برای استفاده از بزرگ‌ترین فرصت تاریخ فناوری آماده کرده است.

این داستان شاید انتخابی عجیب به نظر برسد، با توجه به اینکه تاریخ مایکروسافت همواره با اتهامات استفاده از اندازه و قدرتش برای تسلط بر بازار همراه بوده است—و امروز نیز تحت بررسی اتحادیه اروپا و کمیسیون تجارت فدرال ایالات متحده به همین دلایل قرار دارد. اما نادلا به‌سادگی از این موضوع عبور می‌کند و به بزرگ‌ترین موفقیت خود می‌پردازد: هوش مصنوعی. او به ده‌ها هزار کارمند مایکروسافت در سراسر جهان می‌گوید که هدف جدید این است که کوپایلوت—نام ابزار هوش مصنوعی مایکروسافت—را در دسترس افراد و سازمان‌ها در همه جا قرار دهند.

نادلا چیزی مستقیماً به زبان نمی‌آورد، اما همه در سالن می‌دانند: تنها یک دهه پیش، منتقدان مایکروسافت را «مرده مغزی» اعلام کرده بودند.

در سال ۱۹۹۶، مقاله‌ای برای مجله نیوزویک با عنوان «قرن مایکروسافت» نوشتم. در آن زمان، این شرکت که بیش از دو دهه از عمرش می‌گذشت، دیر به دنیای اینترنت وارد شده بود، اما با استفاده از قدرت خود، توانست رقیبش، نت‌اسکیپ، را از میدان به در کند، اینترنت اکسپلورر را به‌عنوان مرورگر برتر جا بیندازد و در نهایت جنگ مرورگرها را پیروز شود. به نظر می‌رسید مایکروسافت آماده است تا جایگاه مسلط خود در دنیای فناوری را برای نسل‌ها تثبیت کند.

در همان زمان، مایکل موریتز، سرمایه‌گذاری که بعدها گوگل را تأمین مالی کرد، گفت: «در دنیای متمدن، باید به دوران امپراتوری روم برگردید تا سازمانی با چنین گستردگی و نفوذی مانند مایکروسافت پیدا کنید.»

یک وکیل که وزارت دادگستری ایالات متحده را تشویق به طرح دعوی ضدانحصاری علیه مایکروسافت می‌کرد، گلایه می‌کرد که این شرکت به قدری در حال گسترش است که «بهتر است چک حقوقی خود را مستقیماً برای بیل گیتس بفرستید!» دو سال بعد، دولت ایالات متحده علیه مایکروسافت شکایت کرد و ادعا نمود این شرکت از روش‌های ضد رقابتی و انحصارطلبانه برای حفظ سلطه نرم‌افزاری خود و گسترش آن به مرورگرها استفاده کرده است. در سال ۲۰۰۰، این محاکمه خفت‌بار با حکم یک قاضی پایان یافت که تاکتیک‌های سخت‌گیرانه و سرکوبگرانه گیتس را غیرقانونی اعلام کرد.

با این حال، مایکروسافت از تجزیه شرکت جلوگیری کرد و امپراتوری عظیم خود شامل ویندوز و آفیس را حفظ کرد. اما در طول یک دهه بعد، این شرکت با احتیاطی غیرمعمول فعالیت کرد. به نظر می‌رسید در مقابل ورود مرورگر وب گوگل، که اینترنت اکسپلورر را تحت‌الشعاع قرار داد، خواب مانده است. استیو بالمر، مدیرعاملی که پس از بیل گیتس جایگاه او را به ارث برده بود، آیفون را به استهزا گرفت و مایکروسافت، که زمانی سلطان پلتفرم‌ها بود، نتوانست پلتفرم محبوبی برای گوشی‌های هوشمند ایجاد کند.

بالمر البته ابتکارات هوشمندانه‌ای داشت که همچنان به مایکروسافت خدمت می‌کنند. او به رشد محصول ابری این شرکت، یعنی Azure، کمک کرد. همچنین تغییر دردناک اما ضروری از نرم‌افزارهای جعبه‌ای به اشتراک‌های مبتنی بر وب را آغاز کرد. با این حال، استراتژی مایکروسافت همچنان به حفظ کنترل انحصاری بر مشتریان موجود متکی بود. یکی از مدیران ارشد سابق می‌گوید: «بیل و استیو نسبت به ویندوز بسیار محتاط بودند.»

اما تا دهه ۲۰۱۰ ویندوز به یک پارادایم در حال افول تبدیل شده بود. او اضافه می‌کند که در داخل شرکت، تمرکز کارکنان نه بر ساخت محصولات، بلکه بر پیشرفت در سلسله‌مراتب سازمانی بود. جارون لنیر، که در سال ۲۰۰۶ به تحقیقات مایکروسافت پیوست و اکنون دانشمند اصلی شرکت است، صریح‌تر می‌گوید: «فضا پر از رقابت بود. نمی‌دانم چگونه باید بگویم—مردانی قدرتمند و ناخوشایند وجود داشتند.»

بندیکت ایوانز، تحلیلگر فناوری، زوال شرکت را در مقاله‌ای با عنوان «بی‌اهمیت بودن مایکروسافت» در جولای ۲۰۱۳ به تصویر کشید. او نوشت: «دیگر هیچ‌کس از مایکروسافت نمی‌ترسد.» ماه بعد، هیئت مدیره بالمر را برکنار کرد. نامزدهای مدیریت شامل مدیرعامل فورد و رئیس سابق اسکایپ بودند. اما نادلا یادداشتی ۱۰ صفحه‌ای نوشت و استدلال کرد که احیای مایکروسافت از یک ذهنیت رشدگرا آغاز می‌شود. او بعدها گفت که می‌خواست شخصیت سازمانی شرکت را از «همه‌چیزدان» به «همه‌چیز‌آموز» تغییر دهد. هیئت مدیره—همراه با گیتس و بالمر که در کمیته انتخاب بودند—توافق کردند که او گزینه مناسبی است.

نادلا، در گفت‌وگویی با من پس از سخنرانی و تشویق‌های پرشور، می‌گوید: «بدیهی است که من یک فرد کاملاً داخلی هستم.» او از نزدیک شاهد بوده که شرکت چگونه راه خود را گم کرده بود. «فراموش می‌کنید که چه چیزی در ابتدا شما را موفق کرد. و غرور جای آن را می‌گیرد.»

او معتقد است که مایکروسافت به چیزی فراتر از یک مدیر عالی یا کارآمد نیاز داشت: «تشبیهی که من دوست دارم استفاده کنم، تأسیس دوباره است. بنیان‌گذاران چیزهای جادویی را از هیچ خلق می‌کنند.»

از همان روز اولی که نادلا به‌عنوان مدیرعامل مایکروسافت شروع به کار کرد، به سراغ فرهنگ سخت‌گیرانه و رقابتی این شرکت رفت. شاید به دلیل تجربه شخصی او با فرزندش که به فلج مغزی مبتلا بود (زین نادلا در سال ۲۰۲۲ درگذشت)، نادلا همواره فردی همدل بود. در مایکروسافت قدیمی، تقریباً همه داستان‌هایی از بیل گیتس داشتند که با صدای بلند به خاطر اشتباهاتشان بر سرشان فریاد می‌کشید. اما نادلا در اولین جلسه خود با رهبران دپارتمان‌ها، یک چرخ‌دستی پر از نسخه‌های کتابی به نام ارتباط بدون خشونت را آورد و به هر نفر یک نسخه داد.

جرد اسپاتارو، یکی از مدیران اجرایی مایکروسافت، می‌گوید: «پیش از ساتیا، اگر نمی‌دانستید جواب چیست یا ایده‌ای داشتید که نمی‌توانستید آن را ثابت کنید، شرکت در جلسات سخت بود. اما ساتیا بیشتر می‌گفت: با ذهن آماده بیایید، تیزبین باشید و بیایید بحث کنیم. این دیدگاه حس آزادی‌بخشی داشت.»

نادلا اهل سرزنش کردن نبود. در سال ۲۰۱۶، وقتی چت‌بات مشهور مایکروسافت، «تِی»، در برابر دستکاری‌ها آسیب‌پذیر بود و محتوای نژادپرستانه تولید می‌کرد، مایکروسافت با انتقادات سنگینی مواجه شد. لیلی چنگ، مدیر این پروژه، می‌گوید: «ایمیل‌های پر از خشم کارکنان به دستم می‌رسید و حس بدی داشتم که شرکت را در چنین موقعیتی قرار داده‌ام. اما ساتیا برایم ایمیلی فرستاد و نوشت تو تنها نیستی.»

نادلا همچنین بسیاری از ایده‌های قدیمی شرکت را کنار زد، از جمله دشمنی مایکروسافت با نرم‌افزارهای متن‌باز. این شرکت مدت‌ها متن‌باز را تهدیدی برای مدل کسب‌وکار خود می‌دانست که بر ابزارهای اختصاصی تکیه داشت. نت فریدمن، که در اوایل دهه ۲۰۱۰ شرکتی مبتنی بر نرم‌افزارهای متن‌باز را اداره می‌کرد، می‌گوید: «مایکروسافت بیش از یک دهه دنیای متن‌باز را کاملاً نادیده گرفته بود—و حتی با آن دشمنی داشت. این در حالی بود که رابطه مایکروسافت با توسعه‌دهندگان همیشه برای موفقیت آن حیاتی بود، اما یک نسل را از دست داده بود.»

نادلا مصمم بود نسل بعدی را جذب کند. حتی پیش از اینکه مدیرعامل شود، زمانی که مسئول Azure بود، یک تجربه به او مسیر را نشان داد. او و اسکات گاتری، معاونش، برای تبلیغ خدمات ابری مایکروسافت به دیدار استارتاپ‌ها رفتند. همه آن‌ها از لینوکس استفاده می‌کردند. وقتی در طول استراحت از جلسه بیرون رفتند، گاتری گفت مایکروسافت باید از لینوکس پشتیبانی کند. نادلا فوراً گفت: «کاملاً موافقم!» و سال‌ها عقاید سختگیرانه شرکت را کنار گذاشت. وقتی گاتری پرسید آیا باید این تصمیم را با رهبران دیگر شرکت بررسی کنند، نادلا پاسخ داد: «نه، همین الان انجامش بدهیم.»

گاتری می‌گوید: «در یک استراحت پنج‌دقیقه‌ای، در مسیر رفتن به دستشویی و برگشت، توانستیم استراتژی شرکت را در قبال لینوکس و متن‌باز به‌کلی تغییر دهیم.» بعدها، وقتی نادلا این تغییر سیاست را به بالمر، که در روزهای پایانی مدیریت خود بود، اعلام کرد، صرفاً او را مطلع ساخت. دو ماه بعد از مدیرعاملی نادلا، گاتری پیشنهاد کرد نام «Windows Azure» به «Microsoft Azure» تغییر کند. این تغییر بلافاصله اجرا شد و پیام روشنی فرستاد: مایکروسافت دیگر تصمیماتش را تنها بر اساس تأثیر بر ویندوز ارزیابی نمی‌کند.

نادلا همچنین شرکت را از حالت انزوا خارج کرد؛ او اطمینان یافت که برنامه‌های ابری مایکروسافت به همان خوبی روی آیپدها و دستگاه‌های اندرویدی کار می‌کنند که روی ویندوز. او همچنین مجموعه‌ای از خریدهای بزرگ انجام داد که بسیاری از آن‌ها مسیر آینده شرکت را شکل دادند.

اولین خرید او عجیب به نظر می‌رسید. یوسف مهدی، یکی از مدیران قدیمی مایکروسافت، می‌گوید: «یک روز مرا صدا کرد و گفت: دارم به خرید ماینکرفت فکر می‌کنم، نظرت چیست؟» مهدی شروع به صحبت درباره مسائل مالی کرد، اما نادلا حرف او را قطع کرد و گفت: «به من بگو که این برای مشتریان چه معنایی دارد.»

پاسخ مهدی همان چیزی بود که نادلا از پیش به آن فکر کرده بود—اینکه کودکانی که در دوران ابتدایی به ماینکرفت اعتیاد دارند و از وجود مایکروسافت بی‌خبرند، ممکن است ارتباطی با این شرکت پیدا کنند که در بلندمدت به ثمر بنشیند. برخلاف بسیاری از خریدهای قبلی که مایکروسافت شرکت‌ها را به‌طور کامل در اکوسیستم ویندوز جذب می‌کرد، نادلا این بار اشتباهی مرتکب نشد.

مهدی این نوع خریدها را به عنوان “خریدهای معکوس” توصیف کرد. او می‌گوید: «فلسفه‌اش این است که به آن‌ها دست نزنید. ما آن‌ها را می‌خریم و می‌گوییم، خوب، حالا مایکروسافت ابزار کار شماست. همه این خریدها ما را به حوزه‌هایی وارد کرده‌اند که معمولاً در آن‌ها حضور نداشتیم، مثل شبکه‌های اجتماعی.»

او به خرید لینکدین اشاره می‌کند. روابط نادلا با ریید هافمن، هم‌بنیان‌گذار و رئیس این شرکت، از سال ۲۰۱۵ آغاز شد. هافمن می‌گوید: «من به‌طور خلاصه یک ایمیل از نادلا دریافت کردم که نوشته بود: ‘سلام، فکر می‌کنم کاری که شما در لینکدین انجام می‌دهید واقعاً جالب است. می‌تونیم یک تماس تلفنی داشته باشیم؟’»

هافمن تحت تأثیر روش ملایم نادلا قرار گرفت. «برخلاف تمام تعاملات حرفه‌ای قبلی من با مایکروسافت، این مکالمه بر پایه نوعی کنجکاوی ذهنی بود.» این تماس منجر به یک تبادل چندماهه شد و سپس به دیدار با بیل گیتس انجامید.

نادلا در اداره روابط خود با گیتس که هنوز به‌عنوان چهره مایکروسافت شناخته می‌شد، دقت زیادی به خرج می‌داد. گیتس پذیرفت که ۳۰ درصد از وقت خود را به مشاوره به مایکروسافت اختصاص دهد و نادلا او را در نزدیکی خود نگه داشت، چون هیچ مشاوری به اندازه گیتس از جزئیات کسب‌وکار و فناوری مایکروسافت آگاهی نداشت.

نادلا به‌طور مرتب با برخی از کارکنان کلیدی به دفتر گیتس می‌رفت تا او را در جریان ابتکارات مهم قرار دهد. طبق گفته‌هایی که شنیده بودم، این جلسات به نادلا کمک می‌کرد تا تفکر خود را تیزتر کند، زیرا گیتس هیچ‌گاه در انتقاد از ایده‌ها و نظراتش کوتاهی نمی‌کرد.

در مذاکرات خرید لینکدین، گیتس از هافمن دعوت کرد تا به دفترش بیاید. هافمن می‌گوید: «او دو ساعت تمام به من توضیح داد که چرا لینکدین به‌عنوان یک محصول ضعیف است و مایکروسافت می‌تواند آن را خیلی راحت بسازد.»

هافمن با شادابی از شرکت خود دفاع کرد. وقتی نادلا و گیتس بعداً با او ملاقات کردند و گفتند که می‌خواهند لینکدین را بخرند، هافمن تعجب کرد زیرا گیتس پیش‌تر چنین اظهاراتی کرده بود. گیتس در پاسخ گفت: «من فقط داشتم امتحان می‌کردم.»

هافمن جواب داد: «آیا فکر می‌کنید همه به این نوع آزمایش‌ها خوب واکنش نشان می‌دهند؟ این نظریه شما در مورد جهان است؟»

گیتس از این واکنش خوشش آمد و رابطه خوبی میان آن‌ها شکل گرفت. در نهایت، معامله ۲۶ میلیارد دلاری در ژوئن ۲۰۱۶ بسته شد.

برای نادلا، داشتن گیتس به‌عنوان شریک در چنین پروژه‌هایی بسیار حیاتی بود، به‌ویژه چون برخی از خریدهای او در بین مدیران ارشد شرکت چندان محبوب نبود. (هافمن متوجه شد که بیشتر اعضای رهبری ارشد مخالف تصمیم نادلا برای نگه داشتن خریدهایش به‌صورت جداگانه بودند تا اینکه آن‌ها را به مایکروسافت ادغام کند.)

یکی از مهم‌ترین خریدهای نادلا، خرید گیت‌هاب بود، مخزن کد متن‌باز که میلیون‌ها برنامه‌نویس از آن استفاده می‌کنند. اوایل دوران مدیریتش، نادلا و اسکات گاتری توافق کردند که خرید گیت‌هاب به مایکروسافت برتری بزرگی در جلب نظر توسعه‌دهندگان می‌دهد، اما زمان مناسب نبود. توسعه‌دهندگان در آن زمان نگرشی مثبت نسبت به غول فناوری نداشتند. گاتری می‌گوید: «جامعه به واکنش نشان دادن علیه مایکروسافت خواهد پرداخت و احتمالاً این خرید به مشکل برمی‌خورد.»

اما در سال ۲۰۱۸، رابطه بین مایکروسافت و گیت‌هاب بهبود یافت — و این خوش‌شانسی بود، زیرا آن زمان یا هرگز. گوگل در حال جذب گیت‌هاب بود و مایکروسافت باید اقدام می‌کرد. زمانی که شرکت با بنیان‌گذاران گیت‌هاب تماس گرفت، گاتری به یاد دارد که آن‌ها گفتند: «ما دیده‌ایم چه کارهایی کرده‌اید، فرهنگ شما را دوست داریم.»

این‌ها جملاتی بود که چند سال قبل هرگز نمی‌توانستند بگویند. چند هفته بعد، معامله نهایی شد.

ارزش این خرید ۷.۵ میلیارد دلاری برای مایکروسافت به سرعت افزایش یافت، زیرا یک سال بعد، نادلا بزرگ‌ترین تصمیم خود را گرفت — معامله با استارتاپ OpenAI.

نادلا نیز اشتباهاتی داشت. او همیشه به دنبال یک “پروژه بلندپروازانه” بود، چیزی که مایکروسافت را دوباره به‌عنوان یک شرکت پیشرو و آینده‌نگر معرفی کند. همان‌طور که در کتابش Hit Refresh در سال ۲۰۱۷ نوشت، سه تحول فناوری برای آینده مایکروسافت حیاتی بودند: هوش مصنوعی، رایانش کوانتومی، و واقعیت ترکیبی (Mixed Reality). اولین شرط‌بندی بزرگ نادلا روی واقعیت ترکیبی بود. اشتباهی بزرگ.

تجسم این شرط‌بندی، توسعه و عرضه هدستی به نام HoloLens بود که در سال ۲۰۱۶ با قیمتی بیش از ۳۰۰۰ دلار معرفی شد. این دستگاه یک لایه دیجیتال را به‌صورت واقعیت افزوده روی دید کاربر اعمال می‌کرد. اگرچه در ابتدا مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت، اما بسیار گران و نه چندان کاربردی بود و در نهایت به یکی از گجت‌های شکست‌خورده تبدیل شد.

این شکست بیشتر به چشم آمد زیرا در همان زمان، رقبا به شدت بر روی هوش مصنوعی متمرکز بودند. در مایکروسافت، نخبگان هوش مصنوعی به‌گونه‌ای در تفکر سنتی هوش مصنوعی مبتنی بر منطق گیر کرده بودند. در سال ۲۰۰۵، اریک هورویتز، مدیر ارشد علمی مایکروسافت، به ملاقات جف هینتون، پیشگام یادگیری عمیق، رفت و ۱۵,۰۰۰ دلار به او پرداخت کرد تا دیدگاه‌های خود را در مورد این روش جدید بنویسد. اما این تلاش نتوانست جامعه علمی مایکروسافت را متقاعد کند. در حالی که گوگل و دیگران یادگیری عمیق را پذیرفتند، برجسته‌ترین محصول مایکروسافت در این حوزه یک چت‌بات به نام Cortana بود که نتوانست نظر عموم را جلب کند.

در اواسط سال ۲۰۱۷، نادلا از رید هافمن، که تازه به هیئت مدیره مایکروسافت پیوسته بود، خواست در یک جلسه از تیم کورتانا شرکت کند. پس از جلسه، هافمن به شدت انتقاد کرد: «آنچه در مایکروسافت می‌بینم، اهداف متوسط زیادی هستند که به‌عنوان پروژه‌های بزرگ مطرح شده‌اند.» نادلا با این گفته موافقت کرد.

هیچ‌کس به اندازه کوین اسکات، مشکل مایکروسافت در حوزه هوش مصنوعی را احساس نمی‌کرد. او که معاون ارشد در لینکدین بود و به فکر گام بعدی در حرفه‌اش بود، در سال ۲۰۱۷ به دعوت نادلا به‌عنوان مدیر ارشد فناوری مایکروسافت پیوست. اسکات متوجه شد که نقش او شامل دو بخش است: یکپارچه‌سازی فناوری‌های جدید در سراسر شرکت و توسعه فناوری‌های آینده. هوش مصنوعی در مرکز هر دو بخش قرار داشت. اسکات می‌گوید: «ما افراد خوبی را از دست می‌دادیم، زیرا آن‌ها فکر می‌کردند که ما در زمینه هوش مصنوعی جدی نیستیم.»

یک سال پس از پیوستن اسکات، نادلا در یک کنفرانس در سان‌ولی، آیداهو، با سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI ملاقات کرد. این دیدار اهمیت زیادی داشت. OpenAI که سال‌ها در تلاش برای یافتن مسیر خود بود، اکنون به کمک تکنیک‌های جدید مانند ترانسفورمرها راهی به سمت آینده علمی-تخیلی مورد نظر آلتمن و هم‌بنیان‌گذارانش پیدا کرده بود. این شرکت که تازه از همکاری با ایلان ماسک جدا شده بود، به یک قرارداد با یک ارائه‌دهنده بزرگ خدمات ابری نیاز داشت تا هزینه‌های زیرساخت خود را پوشش دهد. آلتمن، که زمانی مایکروسافت را نادیده گرفته بود، حالا تحت تأثیر نادلا و توانایی‌های ابری شرکت قرار گرفته بود. در سان‌ولی، گفتگوهای آن‌ها برای سرمایه‌گذاری آغاز شد.

تا ژوئن ۲۰۱۹، زمان تصمیم‌گیری فرا رسیده بود. کوین اسکات ایمیلی به نادلا و گیتس فرستاد و توضیح داد چرا مایکروسافت باید این معامله بزرگ را انجام دهد. گوگل قبلاً شروع به ادغام مدل‌های مبتنی بر ترانسفورمر در محصولات خود، از جمله جواهر تاج خود، زیرساخت جستجوی گوگل، کرده بود. تلاش‌های مایکروسافت برای رقابت با این فناوری ضعف‌هایش را آشکار کرد. اسکات نوشت: «شش ماه طول کشید تا مدل ما آموزش ببیند، زیرا زیرساخت ما قادر به انجام این کار نبود. ما چندین سال از رقبا عقب هستیم.»

در ماه جولای، مایکروسافت یک میلیارد دلار در OpenAI سرمایه‌گذاری کرد.

اسکات هنوز از شجاعت نادلا در انجام این معامله شگفت‌زده است. او می‌گوید: «حتی مبلغ اولیه هم بسیار زیاد به نظر می‌رسید. OpenAI بدون درآمد و محصول مشخص فقط یک تیم تحقیقاتی درخشان بود. این واقعاً مرا شگفت‌زده کرد که ساتیا حاضر شد روی آن‌ها سرمایه‌گذاری کند.»

اما نادلا دیدگاه روشنی داشت. او نمی‌خواست چندین مدل هوش مصنوعی در داخل مایکروسافت با هم رقابت کنند. او می‌گوید: «OpenAI بهترین بود، بنابراین با آن‌ها شریک شدیم. آن‌ها روی ما شرط‌بندی کردند و ما روی آن‌ها.»

مایکروسافت بعدها هزینه‌های بسیار بیشتری صرف کرد تا زیرساخت‌های خود را برای آموزش و اجرای این مدل‌های زبانی جدید تقویت کند.

برخی از کارشناسان هوش مصنوعی در مایکروسافت همچنان نسبت به OpenAI دیدگاه انتقادی داشتند. رید هافمن توضیح می‌دهد: «مایکروسافت، تا حدی به دلیل تأثیر بیل گیتس، بسیار به هوش مصنوعی نمادین (Symbolic AI) گرایش داشت. آن‌ها معتقد بودند تنها راه موفقیت هوش مصنوعی، نمایش صریح دانش است.» این دیدگاه کاملاً در تضاد با تکنیک‌های استفاده‌شده در هوش مصنوعی مولد بود. به همین دلیل، بسیاری از پیشرفت‌های ظاهری OpenAI را به‌عنوان “شعبده‌بازی” می‌دیدند.

کوین اسکات درک کرد که قرارداد با OpenAI نه تنها تحقیقات این شرکت را در دسترس مایکروسافت قرار می‌دهد، بلکه تیم‌های داخلی هوش مصنوعی مایکروسافت را نیز وادار می‌کند از چارچوب‌های قدیمی خود فاصله بگیرند. اریک هورویتز، مدیر ارشد علمی مایکروسافت، به یکی از جلساتی اشاره می‌کند که در آن ایلیا سوتسکِوِر، دانشمند ارشد OpenAI، مسیر واضحی برای دستیابی به هوش مصنوعی عمومی (General AI) ارائه داد؛ چیزی که در داخل مایکروسافت به ندرت درباره‌اش صحبت می‌شد. هورویتز می‌گوید: «پس از جلسه، با احساسی از شگفتی بیرون آمدیم. این افراد ممکن است تا حدودی دیوانه به نظر برسند، اما به نوعی جالب بودند.»

مایکروسافت سرمایه‌گذاری خود را در OpenAI به مرور افزایش داد و در نهایت بیش از ۱۳ میلیارد دلار در این شرکت سرمایه‌گذاری کرد. در ازای این سرمایه‌گذاری، مایکروسافت ۴۹ درصد از سود OpenAI و دسترسی انحصاری به فناوری آن را دریافت کرد. اسکات که در منطقه خلیج سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کرد، مرتباً به دفتر OpenAI سر می‌زد تا از پیشرفت‌های آن‌ها باخبر شود. در سال ۲۰۲۰، OpenAI مدل قدرتمند GPT-3 را منتشر کرد و قرارداد با مایکروسافت اجازه داد این شرکت از توانایی‌های آن بهره‌برداری کند. اما هنوز کاربرد خاص و جذابی برای این فناوری وجود نداشت—تا زمانی که اتفاقی مهم رخ داد.

یکی از محققان OpenAI کشف کرد که GPT-3 می‌تواند کدنویسی کند. اگرچه این کدها کامل نبودند و اشتباهاتی داشتند، اما برای نوشتن پیش‌نویس کدهایی که یک برنامه‌نویس حرفه‌ای ممکن است ساعت‌ها وقت صرف آن کند، کافی بودند. این کشف تأثیر بزرگی داشت. نادلا پس از دیدن یک نسخه نمایشی گفت: «من تبدیل به یک باورمند شدم.»

OpenAI شروع به توسعه محصولی به نام Codex کرد و قصد داشت آن را بهار بعد منتشر کند. مایکروسافت، علاوه بر حقوق توسعه محصول خود، پلتفرم ایده‌آلی برای این فناوری داشت: GitHub، جایی که، به گفته اسکات، «تعداد زیادی از توسعه‌دهندگان جهان در حال کدنویسی هستند.»

با این حال، همه در مایکروسافت و حتی در جامعه GitHub از ایده یک دستیار هوش مصنوعی برای کدنویسی استقبال نکردند. اسکات می‌گوید: «این محصول در مرزهای ممکن قرار داشت—به سختی کار می‌کرد.»

اما حتی در این مرحله اولیه، می‌توانست وظایف خسته‌کننده برنامه‌نویسان را کاهش دهد. این دقیقاً داستان هوش مصنوعی بود—در ابتدا سریع اما متوسط، و سپس مدلی که می‌توانست عملکردی فراتر از انسان داشته باشد.

نات فریدمن، مدیرعامل GitHub، می‌گوید: «من محصول را به برخی از بهترین برنامه‌نویسان نشان دادم. بازخوردها دو قطبی بود—برخی گفتند بی‌فایده است چون اشتباهات زیادی داشت. حتی برخی می‌گفتند: “فکر نمی‌کنم بتوانید این محصول را عرضه کنید.” اگر یک مدیر معمولی در مایکروسافت بودم که به حفظ جایگاهم اهمیت می‌دادم، احتمالاً این کار را نمی‌کردم.» تیم مسئولیت‌پذیری هوش مصنوعی مایکروسافت گزارشی چند صفحه‌ای منتشر کرد و محصول را “غیرمسئولانه” خواند. فریدمن می‌گوید: «در نهایت گفتم، من مدیرعامل GitHub هستم—اگر اشتباه می‌کنم، اخراجم کنید.»

فریدمن از تیم خدمات ابری Azure درخواست کرد GPUهای بیشتری تهیه کنند. این درخواست با موجود بودن ۴,۰۰۰ تراشه انویدیا هم‌زمان شد. اما برای دستیابی به این تراشه‌ها، GitHub باید کل بلوک را خریداری می‌کرد که هزینه سالانه آن ۲۵ میلیون دلار می‌شد. فریدمن می‌گوید: «این مبلغ برای ما زیاد بود—ما یک محصول بدون درآمد بودیم و نمی‌دانستیم این محصول چگونه فروخته می‌شود.» با این حال، او تصمیم گرفت این ریسک را بپذیرد.

در ژوئن ۲۰۲۱، محصول جدید به نام GitHub Copilot عرضه شد؛ نامی که از علاقه فریدمن به خلبانی الهام گرفته شده بود. او می‌گوید: «این نام ارتباط بین کاربر و محصول را نشان می‌دهد—کاربر همچنان خلبان اصلی است.»

به زودی صدها هزار توسعه‌دهنده ثبت‌نام کردند و به طرفداران بی‌مزد و منت این محصول تبدیل شدند. فریدمن می‌افزاید: «هر بار کسی نظر می‌داد که محصول ضعیف است یا اشتباه می‌کند، شخص دیگری می‌گفت: “من هر روز از آن استفاده می‌کنم و خیلی راضی هستم.”»

GitHub شروع به دریافت هزینه برای دسترسی به Copilot کرد و سرمایه‌گذاری ۲۵ میلیون دلاری‌اش را به طور کامل جبران کرد.

فریدمن احساس می‌کرد که صنعت در آستانه یک تحول بزرگ قرار دارد. او مایکروسافت را ترک کرد تا به سرمایه‌گذاری در استارت‌آپ‌های هوش مصنوعی بپردازد. فریدمن می‌گوید: «من واقعاً انتظار داشتم که GitHub Copilot موجی از محصولات جدید هوش مصنوعی را به راه بیندازد، زیرا توسعه‌دهندگانی که از آن استفاده می‌کردند، می‌دیدند که هوش مصنوعی چگونه کار می‌کند.»

اما به ناامیدی او، «هیچ اتفاقی نیفتاد.»

البته یک سال بعد، همه چیز تغییر کرد. و ساتیا نادلا اطمینان حاصل کرد که مایکروسافت در مرکز این تحولات قرار دارد.

OpenAI مدلی جدید به نام GPT-4 داشت. حتی پیش از تکمیل فرآیند آموزش این مدل، مهندسان OpenAI متوجه شدند که این فناوری مرزی جدید در هوش مصنوعی را پشت سر گذاشته است. آن تابستان، آن‌ها شروع به نشان دادن مدل به مایکروسافت کردند. همان‌طور که جیمی تیوان در دمویی برای تیمش مشاهده کرد، این مدل‌ها گویی جان گرفته بودند. GPT-4 به نقطه آغازین برای پیاده‌سازی گسترده هوش مصنوعی در محصولات مایکروسافت تبدیل شد.

با این حال، یک مخالف برجسته وجود داشت: بیل گیتس. نادلا مدت‌ها بود از نقطه‌ای که نظرات گیتس می‌توانست بر تصمیم‌های او تأثیر بگذارد عبور کرده بود. گیتس حتی دیگر در هیئت مدیره حضور نداشت؛ او در سال ۲۰۲۰ استعفا داده بود. اما تأیید گیتس همچنان اهمیت داشت. سام آلتمن نیز رابطه‌ای با گیتس برقرار کرده بود. آلتمن می‌گوید: «من از دیدن او به‌عنوان یک شخصیت تاریخی به دیدن او به‌عنوان یک انسان واقعی رسیده بودم. بنابراین از شکاکیت و صراحت او تعجب نکردم.»

گیتس به آلتمن گفت که اگر چت‌بات OpenAI بتواند در آزمون زیست‌شناسی پیشرفته (AP Biology) شرکت کند و بالاترین نمره یعنی ۵ را بگیرد، تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.

دمو در عمارت بزرگ گیتس در کنار دریاچه واشنگتن، با حضور بسیاری از مدیران ارشد مایکروسافت، برگزار شد. گرگ براکمن دستورات مختلفی را به سیستم وارد کرد، با کمک زنی جوان که در المپیاد آزمون زیست‌شناسی حضور داشت. GPT-4 آزمون را با موفقیت پشت سر گذاشت. پس از دمو، هافمن از گیتس پرسید که این دمو را در میان هزاران نمایشی که دیده است چگونه رتبه‌بندی می‌کند. گیتس پاسخ داد: «فقط شاید یکی دیگر به این خوبی باشد.»

و آن، روزی بود که در سال ۱۹۸۰ به Xerox PARC رفت و رابط کاربری گرافیکی را دید. گیتس از یک شکاک به یک حامی تبدیل شده بود.

پس از موفقیت GPT-4، کوین اسکات یک یادداشت داخلی برای کل شرکت نوشت که عنوان آن «عصر دستیار هوش مصنوعی» بود. او بار دیگر از جاه‌طلبی OpenAI به‌عنوان الگویی برای مایکروسافت استفاده کرد—انرژی‌ای که آن‌قدر قوی بود که توانست مسیر یک غول شرکتی را تغییر دهد. اسکات کارکنان مایکروسافت را ترغیب کرد که شکاکیت خود را کنار بگذارند. او نوشت که زمان آن فرا رسیده است که این غول سنگین‌حرکت با جاه‌طلبی و چشم‌انداز به این فناوری‌ها بپردازد، حتی اگر نتیجه آن غیرقابل پیش‌بینی باشد:

با این فناوری‌ها چه چیزی باید بسازیم؟ زیبایی پلتفرم‌ها در این است که من دقیقاً نمی‌دانم. این وظیفه شما و وظیفه توسعه‌دهندگان، کارآفرینان، و خالقان سراسر دنیاست که آن را کشف کنید! اما چیزی که هر روز بیشتر به آن اطمینان پیدا می‌کنیم این است که مدل‌های بنیادی یک دسته‌بندی کاملاً جدید از نرم‌افزار را ایجاد خواهند کرد، شاید مهم‌ترین دسته‌ای که تاکنون ساخته شده است: دستیار هوش مصنوعی یا همان کوپایلوت.

هر جمعه ساعت ۱۰ صبح، ۱۷ عضو تیم ارشد رهبری مایکروسافت در اتاق کنفرانس با نادلا جلسه‌ای برگزار می‌کنند. این جلسه که به‌طور غیررسمی «زمان جذب» نامیده می‌شود، ساعت‌ها طول می‌کشد. در اواخر سال ۲۰۲۲، بیشتر این جلسات به دیدگاه‌های شورانگیز کوین اسکات درباره عصر کوپایلوت اختصاص داشت. در آن زمان، GPT-4 هنوز منتشر نشده بود و تعداد کمی از افراد توانسته بودند به‌طور عملی با آن کار کنند. اما مایکروسافت باید سریع عمل می‌کرد. گوگل ماه‌ها بود که مدل‌های زبان بزرگ در اختیار داشت اما فرصت طلایی خود را تلف کرده بود. این فرصتی بود برای مایکروسافت تا مزیتی به دست آورد.

جیمی تیوان هر روز با پنج رهبر محصول که هر یک تیمی متشکل از هزاران نفر را مدیریت می‌کردند تماس داشت و تلاش می‌کرد آن‌ها را در مسیر درست هدایت کند.

در نوامبر همان سال، OpenAI محصولی به نام ChatGPT را عرضه کرد. این محصول اگرچه بر اساس مدل قدیمی‌تر ۳.۵ اجرا می‌شد، اما رابط کاربری ساده‌اش استفاده از آن را آسان کرده بود و به عموم نشان داد که هوش مصنوعی تا چه حد پیشرفت کرده است. تا پایان ژانویه، ۱۰۰ میلیون نفر برای استفاده از ChatGPT ثبت‌نام کردند. در سراسر دنیای فناوری، این محصول موجی از وحشت به راه انداخت، زیرا مزیت شرکت‌هایی که در هوش مصنوعی پیشرو هستند، آشکار شد و بر همگان مشخص شد که عقب‌مانده‌ها از میدان خارج خواهند شد. مایکروسافت به یکباره با فوریتی حیاتی شروع به کار کرد.

جیمی تیوان در این باره می‌گوید: «به قول قدما، باید همه تصمیمات را در هفت نفس بگیرید.»

این یک ضرب‌المثل قدیمی سامورایی است که می‌گوید وقتی زمان فرا می‌رسد، باید سریع حرکت کنید. تیوان ادامه می‌دهد: «ما همه تصمیماتمان را در همان هفت نفس می‌گرفتیم. هر روز در حال کشف قابلیت‌های مدل بودیم و می‌خواستیم آن را به کار بگیریم.»

با وجود تمام توانمندی‌های GPT-4، هنوز هم گاهی اوقات اطلاعات نادرست ارائه می‌داد. با این حال، واضح بود که هوش مصنوعی می‌تواند تجربه جستجو را متحول کند؛ به‌جای ارائه لینک‌ها، می‌توانست پاسخ‌هایی هوشمند و تحقیق‌شده ارائه دهد. بنابراین مایکروسافت موتور جستجوی خود، Bing، را به‌عنوان اولین اپلیکیشن کوپایلوت برای مصرف‌کنندگان انتخاب کرد.

نادلا که در اوایل دوران حرفه‌ای‌اش مسئولیت Bing را بر عهده داشت و تلاش کرده بود این موتور جستجو را به رقیبی جدی برای Google Search تبدیل کند، قلب و روحش را در این پروژه گذاشته بود. اما Bing هرگز نتوانست تأثیری بر سلطه گوگل بگذارد. حالا با ورود GPT، بینگ شاید بالاخره فرصتی برای موفقیت پیدا کرده بود. و با حرکت سریع‌تر از رقیبش، مایکروسافت، به قول نادلا، می‌توانست «گوگل را به رقص درآورد.»

تیم مایکروسافت در طول تعطیلات پایان سال، حتی در ایام تعطیلات رسمی، با تمام توان کار کرد. این شامل تیم‌های قرمز بود که مسئول شکار نقاط ضعف سیستم‌ها بودند. در یک مقطع، تیم قرمز تمرکز خود را روی ایمنی کودکان گذاشت و نتایج نگران‌کننده‌ای به دست آوردند. سارا برد، رئیس محصول مایکروسافت در زمینه هوش مصنوعی مسئول، می‌گوید: «آن‌ها موفق شدند مدل اولیه GPT-4 را طوری تنظیم کنند که به‌طور موفقیت‌آمیز نقش بازی کردن برای جلب اعتماد یک کودک را ایفا کند.»

تیم او شبانه‌روزی کار کرد تا موانع حفاظتی را تقویت کرده و دسترسی به مدل‌های بزرگ زبان را سخت‌تر کند، به طوری که بتوان از آن برای فعالیت‌های مخرب استفاده کرد. این مدل به‌طور مخفیانه “سیدنی” نامگذاری شده بود.

در اوایل فوریه ۲۰۲۳، مایکروسافت خبرنگاران را به کمپ خود دعوت کرد تا نسخه جدید Bing مجهز به GPT-4 را معرفی کند. نادلا شروع صحبت‌هایش را با مقایسه این لحظه با تأسیس شرکت آغاز کرد، زمانی که بیل گیتس و پل آلن برای نوشتن اولین مفسر زبان برنامه‌نویسی بیسیک برای اولین کامپیوتر شخصی، آلتیر، به‌سرعت پیش قدم شدند. نادلا به حضار گفت: «رقابت از امروز شروع می‌شود.»

آلتمن نیز در این رویداد حاضر شد و گفت: «احساس می‌کنم که ما ۲۰ سال منتظر این لحظه بودیم. این آغاز یک عصر جدید است.»

در ابتدا، تحلیل‌گران و ناظران به‌طور عمومی از جسارت مایکروسافت تمجید کردند. این تمجید آن‌قدر زیاد بود که اشتباهات اولیه را نادیده گرفتند. اما در عرض چند هفته، این اشتباهات آشکار شدند. شاید معروف‌ترین آن‌ها زمانی بود که چت‌بات مایکروسافت به یک خبرنگار نیویورک تایمز گفت که نام مخفی خود را فاش می‌کند، می‌خواهد انسان باشد و عاشق این خبرنگار است و از او خواسته بود که او نیز عشق خود را به چت‌بات اعلام کند و همسرش را ترک کند.

این حادثه مسلماً شرم‌آور بود، اما مایکروسافت آن را به‌عنوان دردهای رشد و تکامل پذیرفت. سارا برد می‌گوید تیم او در واقع تلاش کرده بود تا از بدترین سوءاستفاده‌ها جلوگیری کند و در نظر گرفته بود که این‌گونه دستکاری‌ها، نگرانی‌هایی برای آینده هستند. او می‌گوید: «آنچه که ما واقعاً وقت‌مان را روی آن گذاشتیم، مشکلات نبودند»،

در طول یک سال و نیم بعدی، مایکروسافت بر پیشتازی خود افزود. آن‌ها محصولات خود را بهبود دادند—«سیدنی» از تمایلات خیانت‌آمیز خود پاکسازی شد—و در نهایت کوپایلوت‌ها را برای ده‌ها محصول خود معرفی کردند، از جمله ویندوز و آفیس ۳۶۰. این شرکت همچنین سرمایه‌گذاری‌های بزرگی در دیگر پروژه‌های هوش مصنوعی انجام داده است، از جمله شرکت فرانسوی Mistral. (اسکات و نادلا از پاسخ دادن به سوالات من درباره اینکه آیا مایکروسافت روزی رقیب مدل‌های زبان بزرگ OpenAI خود را خواهد ساخت، اجتناب کردند.)

در مارس ۲۰۲۴، آن‌ها مصطفی سلیمان، هم‌بنیان‌گذار DeepMind را استخدام کردند و عملاً استارتاپ او، Inflection، را با استخدام کارکنان کلیدی‌اش و تسویه بدهی‌های سرمایه‌گذاران خریداری کردند و او را به‌عنوان رئیس بخش هوش مصنوعی مایکروسافت منصوب کردند. او می‌گوید: «من حدود ۱۴ هزار نفر زیر دستم دارم و مسئول میلیاردها دلار هستم.»

سلیمان و OpenAI سه بار در هفته با یکدیگر صحبت می‌کنند. او می‌گوید: «مایکروسافت یک پلتفرم از پلتفرم‌هاست، بنابراین هیچ انحصاری وجود ندارد. مایکروسافت بسیار باز است و به انواع مختلف گزینه‌ها توجه می‌کند. OpenAI کار خود را می‌کند، به همین دلیل است که با اپل همکاری می‌کند.»

او اضافه می‌کند که OpenAI خود باید نگران سود و زیان‌های خود باشد. او اشاره نمی‌کند که طبق توافق‌نامه همکاری، مایکروسافت ۴۹ درصد از سود OpenAI را به‌دست می‌آورد. پس اگر این ازدواج باشد، توافق‌نامه پیش‌ازدواج به نفع غول فناوری است.

در ژانویه ۲۰۲۴، مایکروسافت با پشت سر گذاشتن اپل به عنوان ارزشمندترین شرکت جهان شناخته شد. در ماه‌های بعد، این شرکت با اپل و انویدیا برای کسب عنوان پیشتاز رقابت می‌کرد و ارزش آن در یک نقطه به ۳.۵ تریلیون دلار رسید. یک تحلیل‌گر به نیویورک تایمز گفت: «این فقط به هوش مصنوعی نسل جدید بستگی دارد.»

ساتیا نادلا مایکروسافت را دوباره تأسیس کرده بود. اما او هنوز آن را کامل نکرده بود. و تمام ارواح شیطانی آن را نیز از بین نبرده بود.

تابستان گذشته، کمیته امنیت میهنی مجلس نمایندگان در ساختمان دفتر کانون در واشنگتن دی‌سی جلسه‌ای تحت عنوان «سلسله‌وار شکست‌های امنیتی: ارزیابی کمبودهای امنیت سایبری مایکروسافت و پیامدهای آن برای امنیت میهنی» برگزار کرد. کمیته در حال بررسی گزارشی ویران‌کننده درباره یک نفوذ گسترده در امنیت ملی بود، که شامل افشای 60,000 ایمیل وزارت امور خارجه و دسترسی به صندوق پستی وزیر بازرگانی، جینا ریموندو، و سفیر آمریکا در چین، نیکلاس برنز، می‌شد.

این گزارش پس از سایر نفوذهای اخیر توسط هکرهای روسی، کره شمالی و گروه‌های هکری که تنها به دنبال پول و شوخی بودند، منتشر شد. این گزارش به شکستی غیرقابل توجیه در رعایت اصول امنیتی پایه در مایکروسافت اشاره داشت. نکته‌ای که قانون‌گذاران و بسیاری از منتقدین به آن پرداختند این بود که وقتی شرکتی با محصولات به این گستردگی مانند مایکروسافت شکست می‌خورد، آسیب آن به طور گسترده‌ای پخش می‌شود. شکست‌های قابل پیشگیری غیرقابل بخشش هستند.

در جلسه آن روز، رئیس مایکروسافت، براد اسمیت، که در سال 2015 این سمت را پس از سال‌ها خدمت به عنوان مشاور حقوقی کل شرکت به عهده گرفت، به نمایندگی از شرکتش صحبت کرد. اسمیت که برای دهه‌ها نقش مدافع اصلی مایکروسافت را ایفا کرده، در حالی که مدیرعامل جدید شرکت در حال به روزرسانی برنامه کسب‌وکار و ارتقای اعتبار فنی آن بود، خودش و تیمش با چالش‌های زیادی روبه‌رو بودند: تحقیقات ضد انحصار، چالش‌های مربوط به خریدهای مایکروسافت و در این مورد خاص، شکست‌های امنیتی فاحشی که به چین اجازه دسترسی آزاد به اسرار آمریکا را داده بود.

در آن روز در کنگره، اسمیت صبورانه نشست و در حالی که رئیس کمیته شرکتش را به دلیل بی‌توجهی شرم‌آور که منجر به تضعیف امنیت ملی شده بود، سرزنش می‌کرد، سکوت کرد. سپس نوبت به سخنرانی او رسید. اسمیت یک سری عذرخواهی بی‌پرده بیان کرد. او مسئولیت هر گونه سهل‌انگاری و کاهلی را «بدون هیچ گونه دفاعی» پذیرفت و قول داد که بهتر عمل کند.

او توضیح داد که مایکروسافت طرح «ابتکار آینده امن» را آغاز کرده است—«یک تلاش چند ساله برای تحول در نحوه ساخت، آزمایش و بهره‌برداری از محصولات و خدمات ما»، همان‌طور که در شهادت کتبی خود آورده بود. حدود 34,000 مهندس در این طرح مشارکت خواهند داشت. با این حال، او هرگز به‌طور دقیق توضیح نداد که چرا فرهنگ امنیتی یک شرکت 3 تریلیون دلاری در ابتدا اینقدر ضعیف بوده است.

قانون‌گذاران گزارشی از ProPublica را مطرح کردند که نشان می‌داد یک کارمند مایکروسافت نفوذ فاجعه‌بار را شناسایی کرده، اما نادیده گرفته شده بود و شش ماه طول کشید تا مایکروسافت این حادثه را در وب‌سایت خود اعلام کند. کمیته به وضوح اعلام کرد که این موضوع برایشان غیرقابل پذیرش است. اسمیت در پاسخ گفت: «من همین را گفتم، و ما همین گفتگو را در داخل شرکت داشتیم!»

در پایان جلسه سه ساعته کمیته، اسمیت با موفقیت توجه کمیته را از بررسی شکست‌های شرکت به سوی کاوش در چگونگی همکاری در آینده معطوف کرد. اهمیت مشکل تنها یک ماه بعد برجسته شد. عملیات چندین شرکت بزرگ، از جمله دلتای ایرلاینز، به دلیل انتشار کد معیوب از سوی یک شرکت امنیت سایبری به نام CrowdStrike که روی سیستم‌های مایکروسافت اجرا می‌شد، متوقف شد. این حادثه یادآور این بود که گسترش مایکروسافت به این معنی است که کاستی‌های آن مشکل همه هستند.

نادلا همیشه از فرهنگ صحبت می‌کند، بنابراین از او پرسیدم چرا نتوانسته فرهنگ امنیتی را در مایکروسافت ایجاد کند. بعد از همه، او در سال 2002 در مایکروسافت حضور داشت، زمانی که یک سری شکست‌های امنیتی پر سر و صدا باعث شد بیل گیتس ابتکار “محاسبات قابل اعتماد” را راه‌اندازی کند که به طرز عجیبی مشابه ابتکار “آینده امن” نادلا بود. مایکروسافت هیچ‌گاه به یک الگوی امنیتی محکم تبدیل نشد، اما در سال‌های اخیر، همان‌طور که گزارش دولتی اشاره کرد، شکست‌های آن به طرز چشم‌گیری بزرگ بوده‌اند. چرا شرکت تحت رهبری او این‌طور عمل کرد؟ آیا کسی را اخراج کرد؟

او در پاسخ گفت: «این موضوع به دنبال‌کردن جادوگر در داخل مایکروسافت نیست»، که من آن را به عنوان یک «نه» برداشت کردم. او اذعان می‌کند که «مشوق‌های معکوس» وجود دارند که احتمالاً شرکت‌ها را به سمت سرمایه‌گذاری در محصولات جدید سوق می‌دهند به جای اینکه منابع خود را صرف تقویت امنیت محصولات موجود کنند. اما او همچنین شکایت می‌کند که «افراد زیادی هستند که در حال تعقیب آمبولانس‌ها هستند». در نهایت، او می‌گوید که انتقادها را می‌پذیرد و باید بهتر عمل کند. «این همان چیزی است که تغییر فرهنگ خواهد بود».

کاستی‌های امنیتی تنها یکی از تکرارهای مکرر در مایکروسافت است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد همدلی مشهور نادلا نتوانسته تمایل شرکت به سرکوب رقبا را از بین ببرد. در روزهای قدیم، زمانی که مایکروسافت از تهدید محصول یک شرکت دیگر احساس خطر می‌کرد، استراتژی مخفیانه آن معمولاً به این شکل بود: ابتدا مایکروسافت سعی می‌کرد آن شرکت را خریداری کند. اگر این راه موفق نمی‌شد، ممکن بود نسخه‌ای از محصول را بسازد و شاید آن را به صورت رایگان در نرم‌افزاری که صدها میلیون مشتری از آن استفاده می‌کردند، بگنجاند. نسخه مایکروسافت ممکن بود از نظر کیفیت بهتر از نسخه رقبا نباشد، اما این موضوع اهمیتی نداشت.

در سال ۲۰۱۴، شرکتی به نام Slack یک اپلیکیشن چت کاری راه‌اندازی کرد که به سرعت تبدیل به تهدیدی برای مایکروسافت شد. در یکی از گزارش‌های رسمی خود به کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC)، مایکروسافت به طور رسمی رشد Slack را به عنوان عاملی که می‌تواند به غول نرم‌افزار آسیب بزند، ذکر کرد. طبق گزارش‌های رسانه‌ای، مایکروسافت ابتدا در نظر داشت Slack را به قیمت ۸ میلیارد دلار خریداری کند. اما سپس نادلا تصمیم گرفت که بهتر است نسخه خود از این ابزار را بسازد، که آن را Teams نامید. این ابزار رایگان بود و در محصول Office مایکروسافت گنجانده شده بود.

مایکروسافت حتی زحمت پنهان کردن برنامه‌های خود را به خود نداد. جارد اسپاتارو می‌گوید: «Teams اساساً بر اساس این ایده ساخته شد که چت کاری، چیزی که Slack ارائه می‌داد، آینده کار خواهد بود».

یکی از رهبران ارشد مایکروسافت که در آن زمان در حال کار بر روی کسب‌وکار Office بود. «ما می‌خواستیم اینطور نشان داده شود که Teams در مقابل Slack قرار دارد. ساتیا همیشه به ما گفته است که از رقابت نترسید، از آن برای بهتر کردن محصول استفاده کنید و توجه مردم را جلب کنید.»

از آنجا که Teams برای تعداد زیادی از کاربران رایگان بود، استوارت باترفیلد، مدیرعامل Slack، در جذب قراردادهای جدید با شرکت‌های بزرگ با مشکل مواجه شد. در سال ۲۰۲۱، Salesforce شرکت Slack را به مبلغ ۲۷.۷ میلیارد دلار خرید، اما بنیان‌گذاران Slack معتقدند که اگر مایکروسافت از شیوه‌های ضد رقابتی خود استفاده نمی‌کرد، ارزش شرکت آنها بیشتر می‌بود. (پاسخ مایکروسافت این است که مشتریان آنها انتظار ویژگی‌هایی شبیه به Teams را داشتند و Slack می‌توانست ویژگی‌هایی مثل ویدیو را برای رقابت بسازد.) در همین حال، کمیسیون اروپا، نهاد حکومتی اتحادیه اروپا، در حال بررسی اقدامات مایکروسافت در رابطه با Teams و Slack بود، فرآیندی که ممکن بود منجر به تحریم‌ها شود. در یک اقدام پیشگیرانه، سال گذشته مایکروسافت اعلام کرد که دیگر به‌طور پیش‌فرض Teams را در Office گنجانده نمی‌کند. اتحادیه اروپا که ظاهراً تحت تأثیر قرار نگرفته بود، در ماه ژوئن بیانیه‌ای منتشر کرد و تغییرات ایجاد شده را “ناکافی برای رفع نگرانی‌های خود” خواند.

برد اسمیت، رئیس مایکروسافت، توضیحی در مورد این که چرا مایکروسافت ابتدا Teams را در بسته‌بندی Office قرار داد و سپس آن را جدا کرد، ارائه داد که به خوبی هنر انحراف را نشان می‌دهد. او گفت: «ما به گذشته نگاه کردیم و گفتیم، ‘آه، اگر نسخه‌ای از Office بدون Teams عرضه می‌کردیم، شاید بهتر بود. این کار اصلاً کار بزرگی نبود که بخواهیم انجام دهیم. گنجاندن آن به دلیل یک غرایز ضد رقابتی نبوده، بلکه بیشتر یک تکامل طبیعی از محصول بوده است.’»

بررسی Slack تنها یکی از شکایات اخیر یا جاری در مورد شیوه‌های مایکروسافت است. گزارش‌ها حاکی از آن است که کمیسیون تجارت فدرال (FTC) در حال بررسی اتحادهای متعدد مایکروسافت در حوزه هوش مصنوعی است. این کمیسیون همچنین خرید ۶۹ میلیارد دلاری مایکروسافت از Activision را که مایکروسافت را صاحب برخی از محبوب‌ترین بازی‌های جهان، از جمله فرانچایزهای Call of Duty و Diablo می‌کند، چالش قرار داده است.

فیلیپ اسپنسر، مسئول بازی‌های مایکروسافت، به من گفت که دلیل واقعی این خرید، گسترش دسترسی مایکروسافت به بازی‌های موبایل مانند Candy Crush و تقویت سرویس بازی آنلاین شرکت یعنی Xbox Game Pass بوده است. بلافاصله پس از این خرید، مایکروسافت قیمت این سرویس را افزایش داد.

یک کمیسیون تجارت فدرال بازنگری شده در دولت جدید دونالد ترامپ احتمالاً برای ادغام‌های بزرگ‌تر دوستانه‌تر خواهد بود، و این تحقیقات را متوقف کرده و چراغ سبز برای خریدهای بیشتر توسط نادلا را فراهم خواهد کرد.

سپس، برخی از آزاردهنده‌های آشنا در تاکتیک‌های مایکروسافت، مشابه روزهای بیل گیتس و استیو بالمر، به چشم می‌خورد. به جای اپلیکیشن‌های قدیمی و قابل اعتماد ویندوز که کاربران بر روی سخت‌افزار خود نصب می‌کردند، حالا کاربران ویندوز باید با نسخه‌های اشتراکی ابری گران‌قیمت و معمولاً کمتر قدرتمند مواجه شوند و برای استفاده از آن‌ها باید با حساب کاربری مایکروسافت وارد شوند. همچنین، مایکروسافت به شدت کاربران را به استفاده از مرورگر خود سوق می‌دهد. یکی دیگر از تغییرات ناخوشایند، نمایش تبلیغات در منوی استارت ویندوز است.

نادلا به سوالات من در مورد اینکه آیا مایکروسافت هنوز رفتارهای قلدرانه‌ای که در دوران رشد اولیه‌اش داشت را حفظ کرده است، بی‌توجهی می‌کند. او می‌گوید: «این مثل دهه ۹۰ نیست، جایی که مایکروسافت بود و بقیه در حاشیه. حالا رقبا زیادی داریم که در هر روز می‌توانند هر کاری انجام دهند.»

یا شاید نادلا از پیشینیان خود زیرک‌تر است. تیم وو، کارشناس ضد انحصار که برای مدت تقریباً دو سال به عنوان مشاور سیاست‌های فناوری و رقابت در دولت جو بایدن فعالیت کرده، می‌گوید: «من فکر نمی‌کنم که مایکروسافت اکنون به اندازه کافی احمق باشد که پرونده ضد انحصاری را که باعث تحقیر شرکت شد، تکرار کند. اما من اعتقاد دارم که هنوز همان DNA اصلی را دارد.»

بدون شک، مایکروسافت تحت رهبری نادلا یک موفقیت بزرگ است. سرانجام، در دهه ۲۰۲۰، مایکروسافت تمرکز خود را بر روی نوآورانه‌ترین فناوری‌ها پس از خود رایانه‌های شخصی گذاشت. و با اینکه درآمدهای حاصل از محصولات هوش مصنوعی هنوز نتوانسته‌اند سرمایه‌گذاری‌های عظیم مایکروسافت را جبران کنند، این شرکت اطمینان و منابع لازم را دارد تا منتظر بماند تا محصولات بهبود یابند و کاربران آن‌ها را مفید بدانند.

اما آیا مایکروسافت می‌تواند واقعاً از غروری که در گذشته باعث عقب‌ماندگی آن شده بود، اجتناب کند؟ به حادثه‌ای که در ماه مه امسال با محصولی به نام Recall اتفاق افتاد، توجه کنید.

این ویژگی قرار بود تجلی ادغام هوش مصنوعی در سخت‌افزار، نرم‌افزار و زیرساخت‌های مایکروسافت باشد. ایده این بود که چیزی شبیه به یک نسخه شخصی از آرشیو اینترنتی به کاربران ارائه شود. Recall به طور مداوم همه چیزهایی که در دستگاه شما اتفاق می‌افتد را ضبط می‌کند: آنچه می‌خوانید، آنچه می‌نویسید، تصاویری و ویدیوهایی که مشاهده می‌کنید، سایت‌هایی که بازدید می‌کنید. کافی است به دستگاه خود توضیح دهید که به دنبال چه چیزی هستید: آن نمونه‌های فرشی که برای اتاق نشیمنم در نظر گرفته بودم کجا هستند؟ آن گزارش در مورد بوم‌شناسی آمازون کجاست؟ کی به پاریس رفته بودم؟

این لحظات به صورت معجزه‌آسا ظاهر می‌شدند، انگار که موجودی کوچک در دستگاه شما وجود دارد که همه چیز را در مورد شما می‌داند. این ایده ترسناک به نظر می‌رسد، شبیه به یک «برادر بزرگ» درون دستگاه شما، اما مایکروسافت اصرار داشت که کاربران می‌توانند احساس امنیت کنند. همه چیز در دستگاه شما باقی می‌ماند!

بلافاصله منتقدان این ویژگی را به عنوان یک کابوس حریم خصوصی مورد انتقاد قرار دادند. یکی از نکات اصلی این بود که Recall به صورت پیش‌فرض فعال می‌شد و اطلاعات شخصی شما را، بدون توجه به حساسیت آن، جمع‌آوری می‌کرد بدون اینکه از شما اجازه خواسته شود. در حالی که مایکروسافت تأکید کرده بود که فقط کاربر می‌تواند به Recall دسترسی داشته باشد، محققان امنیتی حفره‌های بزرگی را پیدا کردند که یکی از آزمایش‌کنندگان گفته بود: «این حفره‌ها به اندازه‌ای بزرگ بودند که می‌توانستید یک هواپیما از آن عبور دهید.»

برد اسمیت می گوید: «حدود ۴۸ ساعت طول کشید تا از حالت “وای! این خیلی هیجان‌انگیز است!” به جایی برسیم که مردم برخی نگرانی‌ها را مطرح کنند».

در حالی که رسانه‌ها در حال انتقاد بودند، اسمیت در حال سفر به واشنگتن دی‌سی برای دیدار با نادلا بود. زمانی که به مقصد رسید، او متوجه شد که بهتر است Recall تنها در صورتی کار کند که کاربران خود بخواهند؛ نادلا نیز موافق بود. در همین حال، در ردموند، مدیران ارشد مایکروسافت در اتاق‌های جلسه جمع شدند تا بررسی کنند که چگونه می‌توانند این محصول را محدود کنند. خوشبختانه از آنجا که این ویژگی هنوز منتشر نشده بود، نیازی به فراخوانی آن نبود. آنها تصمیم گرفتند راه‌اندازی را به تعویق بیندازند و ویژگی‌های امنیتی مانند رمزنگاری «به‌موقع» را اضافه کنند.

نادلا می گوید: «مردم نکات واضحی را به ما گوشزد کردند که باید به آنها توجه می‌کردیم». اما تیم مسئول هوش مصنوعی او نیز این نکات را نادیده گرفت. یک نوع «می‌دانیم همه‌چیز را» باعث شد محصولی اعلام شود که نتواسته بود نیازهای امنیتی را به درستی برطرف کند، چیزی که نشان می‌دهد حتی وقتی مایکروسافت تحت رهبری فردی که خود را همدلی‌کننده می‌داند اداره می‌شود، هنوز هم مشکلات شخصیتی گذشته‌اش را دارد. حالا این شرکت یک غول ۳ تریلیون دلاری است که دسترسی قفل‌شده‌ای به محصولات پیشرفته‌ترین عملیات‌های هوش مصنوعی دارد.

برد اسمیت می‌گوید: «می‌توانید این موضوع را از دو زاویه ببینید. یکی این است که “ای کاش قبل از این به این فکر کرده بودیم.” دیدن گذشته خیلی خوب است. یا دوم، “هی، خوب است که از این تجربه برای انجام این تغییر استفاده می‌کنیم—بیایید به طور صریح بگوییم چرا.” این واقعاً یک لحظه یادگیری برای تمام شرکت بود.»

این خوب است. اما نه پس از ۵۰ سال. این درسی بود که مایکروسافت و نادلا باید سال‌ها پیش می‌آموختند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *